شدو به قلم ملیکا کمانی
پارت شصت و هفتم :
آه پر افسوسی کشید و به یاد تمام نصیحتهایی که کرد و شنیده نشد، سری به نشانهی تاسف جنباند و ادامه داد:
- البته که از حق نگذریم این بچهم حق داره! تا سیزده سالگیش که اشک میریخت برای حرف زدن و دیدن باباش، طهمورث خودشو از این بچه دریغ میکرد؛ معلو ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما