شدو به قلم ملیکا کمانی
پارت شصت و ششم :
دختر صادقانه شانه بالا انداخت و تردیدی که همیشه از این داستان ته دلش بود، روی زبان آورد:
- نمیدونم... هیچ فکتی براش ندارم؛ اون موقع خودمم بچه بودم و خیلی یادم نیست؛ اما احساس میکنم یه چیزی این وسط جور نیست!... حقیقتا تا الان خودمم خیلی راضی به ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
لانا
00دلیل طلاق لیلی:تهمینه خواهر شوهرِ فضولش😂 عالی