پارت شصت و ششم :

دختر صادقانه شانه بالا انداخت و تردیدی که همیشه از این داستان ته دلش بود، روی زبان آورد:

- نمیدونم... هیچ فکتی براش ندارم؛ اون موقع خودمم بچه بودم و خیلی یادم نیست؛ اما احساس میکنم یه چیزی این وسط جور نیست!... حقیقتا تا الان خودمم خیلی راضی به ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.