قفس چکاوک به قلم زهرا خزائی
پارت سی و دوم :
خودم را کوبیدم
جیغ کشیدم
سرد بود و ترسناک
هق زدم و دوباره خودم را کوبیدم ولی انگار رفته بود
همنجا سر خوردم پاهایم را در شکمم جمع کردم از گرسنگی و درد بی هوش شدم
حالا میفهمیدم وقتی میگفتند رحم ندارد یعنی چه
در خواب و بیداری صدای در را شنیدم
لای پلک هایم را باز کردم
خشکم زده بود
گردنم، بدنم انگار اسطبل هم نبود
با یاد اوری ان لحظه!
تازه فهمیدم ک
مطالعهی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۶۷ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.