پارت هشتاد و هفتم :

_حالا که چی .
پگاه با لحنی آرام گفت:
_ این وضعیت تو ، یعنی اینکه بهت گفت یا نگفت؟
به سمتش رفتم و با نگاه خشمگین و ناراحت ، به صورت رنگ پریده‌ی پگاه نگاه کردم و با صدای بغض آلود پرسیدم :
_چی رو باید به من بگه .
پگاه بهت زده و حیران نگاهم کرد و سر به زیر برد:
_ پس بهت نگفت امروز جدا شدن .تو مراحل آخر بودنو دیگه امروز تموم شد .
نگاهم برق خاصی گرفت ،خون در رگ‌هایم جریان یا

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۰۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.