سبوی شکسته به قلم زینب اسماعیلی
پارت هشتاد و ششم :
- دو هفتهست جواب تلفن منو نمیدی .
برگشتم و با عصبانیت او را نگاه کردم ، سعی کردم ، اشکهایم را کنترل کنم ولی موفق نشدم ، قطره اشکی آرام بر صورتم غلتید با عجله اشک را پاک کردم و با بغض گفتم:
_ چیزی بین ما نیست دلیلی نداره جواب شما رو بدم .
آرمان چنان ناراحت مرا مینگریست که گویی نمی داند ،چه به روز من آورده است و خودش دلیل گریههای من است . سری تکان داد و زیر لب گفت:
_ هنوز گ
مطالعهی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۰۱ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.