پارت سی و چهارم

زمان ارسال : ۷۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

چشم گردانیده و باریکه‌‌ای نور در چشمان عسلی‌رنگش تابیده و درخشش‌شان را بیش از پیش به رخ کشید. ملحفه‌ی چند تکه را بیش‌تر به دور خویش تاباند. دلش غرق شدن میان تار و پود این بالین را می‌خواست. گویی تمام شجاعتش را در مرکب اسبی که راکبش صدرا بود به جاگذاشته بود و صدرا هم حالا هزاران گز از او دور بود. بیشتر در بالینش فرو رفت؛ کلید جسارتش در جیب‌های صدرا بود؛ او همیشه خود را به موقع رسانیده ب

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطمه ❤️

    00

    ممنون بابت پاورقی ها 😘

    ۲ ماه پیش
  • آمینا

    00

    مرسی🥰

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.