لعل بخارا به قلم فاطمه علی آبادی
پارت سی و چهارم
زمان ارسال : ۷۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
چشم گردانیده و باریکهای نور در چشمان عسلیرنگش تابیده و درخشششان را بیش از پیش به رخ کشید. ملحفهی چند تکه را بیشتر به دور خویش تاباند. دلش غرق شدن میان تار و پود این بالین را میخواست. گویی تمام شجاعتش را در مرکب اسبی که راکبش صدرا بود به جاگذاشته بود و صدرا هم حالا هزاران گز از او دور بود. بیشتر در بالینش فرو رفت؛ کلید جسارتش در جیبهای صدرا بود؛ او همیشه خود را به موقع رسانیده ب
فاطمه ❤️
00ممنون بابت پاورقی ها 😘