پارت پنجاه و نهم :

بهمن 1400

- چرا نمیفهمی زن؟ اون بچه همونقدر که نوه‌ی ماست، نوه‌ی اون بنده‌خداهام هست.

زن عصبی کیفش را روی کانتر کوبید و فریاد کشید:

- بنده خدا؟ به اون دختره‌ی هرزه که معلوم نیست کار و بارش تو ترکیه چیه و اونجا به کیا سرویس میده م ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.