سایه سرگردان به قلم ساناز زینعلی
پارت ده
زمان ارسال : ۴۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
یک چشمش به فر بود و یک چشمش به گوشی تا پسورد را بگیرد. هر بار با نوک انگشت اشاره یک قسمت از لبش را زیر دندان نگه میداشت تا پوستهٔ جدا شدهاش را با دندان از روی لب جدا کند. پسورد که آمد بقیه مراحل را طی کرد. جیمیلاش که تایید شد سیمکارت را بین دو انگشت فشرد تا نصف شود. بعد هم به سطل آشغال منتقلش کرد. زد روی اپلیکیشن اینستاگرام. امید نداشت در آن گوشی قدیمی بتواند نصبش کند. اسمش را نوشت؛ «ب