سایه سرگردان به قلم ساناز زینعلی
پارت یازده
زمان ارسال : ۱۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
با نگاهی مضطرب او را در اتاق بهارک و پشت میز تحریر دید. رفت جلو. شناسنامهٔ بهرخ بود و بهارک و بهنود. همراه با کارت شناسایی و تعدادی مدرک هویتی دیگر. گوشیاش را از جیب مانتواش در آورد و بیصدا کرد. از پشت سرش به بهنود نگاه کرد. او هنوز در اتاق بهارک بود.
از شناسنامه و کارت ملیاش عکس گرفت و شتابزده پرتش کرد روی بقیه اوراق هویتیشان.
کسی چهارپایه را از زیر پای غرورش کشید. غرورش
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.