پارت سوم

زمان ارسال : ۷۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

دخترک باز به حرکت سر اکتفا کرد و ماهنوش معترض شد:
- اومدنی که تاخیر داشتی خوب ماهنوش جوووووون می‌گفتی. زبون‌تو به کافه‌چی دادی با خودش ببره؟
بالاخره لبخند دائمی دخترک به جای همیشگی‌اش بازگشت و او باز با شرم دست روی موی کجش کشید:
_آخه ناامیدتون کردم ماهنوش‌جون!
سر ماهنوش به چپ و راست حرکت کرد تا مخالفتش را نشان دهد:
_ نه، من ناامید نشدم. من می‌دونستم ممکنه شکست بخوری

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مختاری

    00

    عالی

    ۲ ماه پیش
  • ساناز زینعلی | نویسنده رمان

    نگاه شما عالیه

    ۱ ماه پیش
  • مختاری

    00

    عالی

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.