به سردی یخ به قلم ملیکا کاظمی
پارت پنجاه و پنجم
زمان ارسال : ۳۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
لباسش دقیقاً مانند آنانی بود که میآمدند و مجرمان را میبردند. چه نام داشتند؟
پلیسها!
همان انسانهای شریفی که به خاطر مردم جانشان را به خطر میاندازند. همانهایی که مجرمان را دستگیر میکنند و آنها را به اتاقهایی تنگ و تاریک میاندازند.
نکند آمدهاند تا مرا نیز به آنجا ببرند؟ وحشت زده به مرد نگریستم. کارم تمام شده؟
- برفین خانم؟
آب دهانم را به سختی فرو فرست
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
حکمت
00بسیار زیبا
۲ هفته پیشنمیدونم
10پنج ماه😳 درست خوندم؟
۱ ماه پیشبرفینِ زال
31عالی بود واقعا ملیکا جون رمانت عالیه شک نکن همینجوری پرقدرت جلو برو و پارت فردا شاید برفین لو میره هوم؟ من خودم به شخصه از همون پارت اول عاشق رمانت شدم و همچنین عاشق زال🤌❤️ 🔥😂
۱ ماه پیشفیونا
20کم بودا...🥺 بی صبرانه منتظر فردام🫀👀
۱ ماه پیشرمان خوان
10رمانتون واقعا فوق العاده است مرسی بابت زحماتتون ای کاش برفین توی باند برای خودش جا باز میکرد وبه آدم قوی تری تبدیل میشد مثل زال سرد و خشک اما باهوش تبدیل شد
۱ ماه پیشآسیه
۱۶ ساله 00مرسی از اطلاعت ملیکا جون از الان تا فردا لحظه شماری میکنم❤
۱ ماه پیشم.ر
00یا خدا برفین بیچاره باز چی در انتظارشه
۱ ماه پیشتمنا
21نکنه الک رو کشتن ک میگه فراموشش کن🫣😱
۱ ماه پیشلیلا
30طفلی رو چرا هرجاکه میره بهش هیچی نمیگن انگار آدم آهنیه اینکارو بکن اون کارو نکن
۱ ماه پیش
Sfgb
00خوبه