به سردی یخ به قلم ملیکا کاظمی
پارت پنجاه و یکم
زمان ارسال : ۳۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
نگهبان مرا به سمتی برد، یک اتاقک خالی و سرد مقابلم بود. وسط آن اتاقک یک صندلی آهنی وجود داشت. نگهبان اشاره کرد که روی آن صندلی بنشینم.
سرمای صندلی به طرز عجیبی وجودم را فرا گرفت. حس میکردم هر لحظه ممکن است در آن سرما، یخ بزنم.
آن مردی که رئیس نام داشت مقابلم روی یک صندلی بزرگ و چوبی نشست.
چند نگهبان اطرافم را گرفته بودند و به جز ما هیچ کس در آنجا نبود.
نگهبانی برگهای را رو
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فاطمه
00این رئیس ها هم که عاشق سرمان با زمستون🥶 یکی هستن اول صاحب روانی حالا هم که این رئیس مرموز زال هم فراموش نشه بیچار برفین اولین مرحل بخیر بگذرون ولی خدای این جمله زیبا رمز فکر کردم نشان خفن باش😎
۱ ماه پیشAa
00جالب بود ولی من متوجه رمز نشدم چجوری این کد بدست آوردممنون عالی بود🙏🌺🌹🌹👏
۱ ماه پیششیوا
00بینظیر بوووود🥲🤍
۱ ماه پیشKimia
10عزیزم میخوای یهو خودتم پاشی بگی من با اینام؟ عجیبه اینقدر ایده های خطرناکککک😩😂✨
۱ ماه پیشسهیل
۲۷ ساله 00عالی بود مثل همیشه دمتون گرم وسط این همه سرما 💐👏💐👏💐
۱ ماه پیشفاطمه
20وای خیلی خوب بود انگار منم سرما رو احساس کردم
۱ ماه پیشمعصومه یاوری
00عالی بود
۱ ماه پیشمونا
10و این سرما بود که مرا به آغوش کشید .... جمله ی تاریخی بود
۱ ماه پیشآسیه
۱۶ ساله 10با یک کلام عالیی❤
۱ ماه پیشNarges.g
10یک به یک روانی ترن که! ولی پارت فوق العاده ای بود ، انگار خودم تو دل داستان بودم
۱ ماه پیشنمیدونم
10این رئییسه چه وحشیه سگ مصب
۱ ماه پیشلیلا
10سلام این از صاحب بدتره که و اینکه واقعا داره جذاب میشه
۱ ماه پیشم.ر
20💖
۱ ماه پیشزهرا
64خیلی خیلی قشنگ بود خیلی ممنونم ولی من هنوزم دلم می خواد برفین با زال بیوفته
۱ ماه پیش
برفینِ زال
10آره چرا همشون سرما و برف رو دوست دارن حتما بین رئیس و برفین و ... ارتباطی هست. و اینکه شاید منطقی باشه که جوزف رئیس باشه و صاحب بخواد اونو بکشتش چون ازش کینه داره بخاطر سمانه