پارت هشتاد و پنجم

زمان ارسال : ۱۶۴ روز پیش

گذشته:
تایم استراحت و ناهار بود. با هلن در آبدارخانه‌ی شرکت نشسته و غذایی که من آورده بودم را با ترشی‌ای که مادر هلن برایمان گذاشته بود می‌خوردیم. صحبت از تماسی که شیرین دیشب با هلن داشت، باعث شده بود یاد دوستان اکیپمان و جمع صمیمانه‌ای که داشتیم بیفتیم. هلن بیشتر از من در جریان کار بقیه بود و تقریبا از همه اخباری به روز داشت.
- می‌دونستی مستانه تو همین تعطیلات عیدی عقد کرد؟

1298
407,935 تعداد بازدید
2,096 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سیتا

    00

    ای کاش آوا رفیق مثل مینو نداشت

    ۵ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    ای کاش... مینو مار خوش خط و خال بود.

    ۵ ماه پیش
  • دلنیا

    10

    عالییییی🤍

    ۵ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺🌺🌺

    ۵ ماه پیش
  • اسرا

    00

    حاضرنیست به همکلاسیش فکرکنه بعدسمیربامینوچکارکردمی گفت خیانت نکردم عالیه فاطمه بانو

    ۵ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺🌺🌺

    ۵ ماه پیش
  • Aa

    00

    حیف امیر حسین،عالی بود ممنون🙏💐

    ۵ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺🌺

    ۵ ماه پیش
  • ابوذر

    20

    لطفا خواهشن هرچه سریعتر به حال رمان بیایید گذشته تو گذشته بگذارید

    ۵ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید