پارت هشتاد و پنجم :

گذشته:
تایم استراحت و ناهار بود. با هلن در آبدارخانه‌ی شرکت نشسته و غذایی که من آورده بودم را با ترشی‌ای که مادر هلن برایمان گذاشته بود می‌خوردیم. صحبت از تماسی که شیرین دیشب با هلن داشت، باعث شده بود یاد دوستان اکیپمان و جمع صمیمانه‌ای که داشتیم بیفتیم. هلن بیشتر از من در جریان کار بقیه بود و تقریبا از همه اخباری به روز داشت.
- می‌دونستی مستانه تو همین تعطیلات عیدی عقد کرد؟

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۶۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • سیتا

    00

    ای کاش آوا رفیق مثل مینو نداشت

    ۱۲ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    ای کاش... مینو مار خوش خط و خال بود.

    ۱۲ ماه پیش
  • دلنیا

    10

    عالییییی🤍

    ۱۲ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺🌺🌺

    ۱۲ ماه پیش
  • اسرا

    10

    حاضرنیست به همکلاسیش فکرکنه بعدسمیربامینوچکارکردمی گفت خیانت نکردم عالیه فاطمه بانو

    ۱۲ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺🌺🌺

    ۱۲ ماه پیش
  • Aa

    00

    حیف امیر حسین،عالی بود ممنون🙏💐

    ۱۲ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺🌺

    ۱۲ ماه پیش
  • ابوذر

    30

    لطفا خواهشن هرچه سریعتر به حال رمان بیایید گذشته تو گذشته بگذارید

    ۱۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.