تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت هشتاد و پنجم
زمان ارسال : ۱۶۴ روز پیش
گذشته:
تایم استراحت و ناهار بود. با هلن در آبدارخانهی شرکت نشسته و غذایی که من آورده بودم را با ترشیای که مادر هلن برایمان گذاشته بود میخوردیم. صحبت از تماسی که شیرین دیشب با هلن داشت، باعث شده بود یاد دوستان اکیپمان و جمع صمیمانهای که داشتیم بیفتیم. هلن بیشتر از من در جریان کار بقیه بود و تقریبا از همه اخباری به روز داشت.
- میدونستی مستانه تو همین تعطیلات عیدی عقد کرد؟
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
ای کاش... مینو مار خوش خط و خال بود.
۵ ماه پیشدلنیا
10عالییییی🤍
۵ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🌺🌺🌺
۵ ماه پیشاسرا
00حاضرنیست به همکلاسیش فکرکنه بعدسمیربامینوچکارکردمی گفت خیانت نکردم عالیه فاطمه بانو
۵ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🌺🌺🌺
۵ ماه پیشAa
00حیف امیر حسین،عالی بود ممنون🙏💐
۵ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🌺🌺
۵ ماه پیشابوذر
20لطفا خواهشن هرچه سریعتر به حال رمان بیایید گذشته تو گذشته بگذارید
۵ ماه پیش
سیتا
00ای کاش آوا رفیق مثل مینو نداشت