تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت هشتاد و پنجم :
گذشته:
تایم استراحت و ناهار بود. با هلن در آبدارخانهی شرکت نشسته و غذایی که من آورده بودم را با ترشیای که مادر هلن برایمان گذاشته بود میخوردیم. صحبت از تماسی که شیرین دیشب با هلن داشت، باعث شده بود یاد دوستان اکیپمان و جمع صمیمانهای که داشتیم بیفتیم. هلن بیشتر از من در جریان کار بقیه بود و تقریبا از همه اخباری به روز داشت.
- میدونستی مستانه تو همین تعطیلات عیدی عقد کرد؟
مطالعهی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۶۱ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
ای کاش... مینو مار خوش خط و خال بود.
۱۲ ماه پیشدلنیا
10عالییییی🤍
۱۲ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🌺🌺🌺
۱۲ ماه پیشاسرا
10حاضرنیست به همکلاسیش فکرکنه بعدسمیربامینوچکارکردمی گفت خیانت نکردم عالیه فاطمه بانو
۱۲ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🌺🌺🌺
۱۲ ماه پیشAa
00حیف امیر حسین،عالی بود ممنون🙏💐
۱۲ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🌺🌺
۱۲ ماه پیشابوذر
30لطفا خواهشن هرچه سریعتر به حال رمان بیایید گذشته تو گذشته بگذارید
۱۲ ماه پیش
سیتا
00ای کاش آوا رفیق مثل مینو نداشت