تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت هشتاد و چهارم
زمان ارسال : ۲۴۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
حال:
اولین بار بود که مامان عطیه اینطور صدایش را روی سرش انداخته بود و فریاد میزد. فریادهایش زنعمو لیلا را هم به طبقهی پایین کشانده بود. حالا علاوه بر بابا، او هم سعی داشت مامان را آرام کند. گفته بودم برایم سخت است در خانهشان بمانم و میخواهم مستقل شوم. همین هم مانند کبریتی که به انبار کاه بیفتد، اضطراب و خشم و نگرانی مامان را شعلهور کرده بود. انگار تمامی خودداریاش در این یک
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
ممنون عزیزم. خوش بشینه به نگاهتون.🌺
۸ ماه پیشهانا
00عالی عزیزم خسته نباشی
۸ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
ممنون جان دل
۸ ماه پیشسارای
00عالی مثل همیشه،من تومسافرتم ولی دلم پیش رمان، هرموقعه وقت گیر بیارم میام سراغش
۸ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
سفر بیخطر دوست عزیز🌺
۸ ماه پیشاسرا
10عالیه خانمی حق باآواست ولی بازدردهن مردم نمیشه بست
۸ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🌺🌺🌺
۸ ماه پیشهاناخانوم
۲۰ ساله 30عزیزم💟 چقدآواهاهستن شرایطشون سخت تره نه کاری نه درآمدی نه موقعیت اجتماعی به نظرم وضع آوابهتره هرچندمعضل خییییلی بدوسختیه😔
۸ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
درسته. بعضیها حتی از حمایت خانواده هم محرومن.🌺
۸ ماه پیش
شیرین
۳۵ ساله 00عالی بود عزیزم.خسته نباشی واقعا.بعد از مدتها یه رمان قوی و با پدر مادر دارم میخونم.دلم نیومد ولش کنم از صبح تا الان.انشالله موفق باشی.منتظر قسمتای بعدشم.