پارت هشتاد و چهارم

زمان ارسال : ۲۴۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

حال:
اولین بار بود که مامان عطیه اینطور صدایش را روی سرش انداخته بود و فریاد می‌زد. فریادهایش زنعمو لیلا را هم به طبقه‌ی پایین کشانده بود. حالا علاوه بر بابا، او هم سعی داشت مامان را آرام کند. گفته بودم برایم سخت است در خانه‌شان بمانم و می‌خواهم مستقل شوم. همین هم مانند کبریتی که به انبار کاه بیفتد، اضطراب‌ و خشم و نگرانی مامان را شعله‌ور کرده بود. انگار تمامی خودداری‌اش در این یک

1469
474,313 تعداد بازدید
2,219 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • شیرین

    ۳۵ ساله 00

    عالی بود عزیزم.خسته نباشی واقعا.بعد از مدتها یه رمان قوی و با پدر مادر دارم میخونم.دلم نیومد ولش کنم از صبح تا الان.انشالله موفق باشی.منتظر قسمتای بعدشم.

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    ممنون عزیزم. خوش بشینه به نگاهتون.🌺

    ۸ ماه پیش
  • هانا

    00

    عالی عزیزم خسته نباشی

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    ممنون جان دل

    ۸ ماه پیش
  • سارای

    00

    عالی مثل همیشه،من تومسافرتم ولی دلم پیش رمان، هرموقعه وقت گیر بیارم میام سراغش

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    سفر بی‌خطر دوست عزیز🌺

    ۸ ماه پیش
  • اسرا

    10

    عالیه خانمی حق باآواست ولی بازدردهن مردم نمیشه بست

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺🌺🌺

    ۸ ماه پیش
  • هاناخانوم

    ۲۰ ساله 30

    عزیزم💟 چقدآواهاهستن شرایطشون سخت تره نه کاری نه درآمدی نه موقعیت اجتماعی به نظرم وضع آوابهتره هرچندمعضل خییییلی بدوسختیه😔

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    درسته. بعضی‌ها حتی از حمایت خانواده هم محرومن.🌺

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید