تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت هشتاد و سوم
زمان ارسال : ۲۴۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
پنجشنبه شب به سمیر گفته بودم که به خانهی مادرش میروم و خواسته بودم او هم بعد از کارش به ما ملحق شود. یک دسته گل نرگس، به همراه یک شال آبی فیروزهای رنگ خریدم و به سمت خانهی سعیده خانم رفتم. توصیههایش کمک بزرگی به من کرده بود و خودم و سمیر را از دعوای احتمالی بزرگی نجات داده بود. هرچند به او دلیلش را نمیگفتم، اما دوست داشتم از او تشکر کنم. در ماشین که بودم پاکت هدیه را باز میکنم و ی
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
زنده باشید🌺🥰
۷ ماه پیشسیتا
00وقتی که سمیر مینو رو نخواست دیگه باید بخیال می شد هم به زندگی ابراهیم گند زده هم زندگی آوا آخرش که چی
۸ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
بله درسته. ولی حرص و طمع مینو نذاشت.🌺
۸ ماه پیشرزا
00عالی عالی هر چی بگم کمه خدا قوت عزیزم😘😘
۸ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
به مهر خوندید عزیزم.🌺
۸ ماه پیشدلنیا
00امیدوارم زودتر رمان به پارت های زمان حال برسه 😍مثل همیشه زیبا و دلنشین...🤍
۸ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
گذشته تقریبا آخرین پارتهاشه.🌺
۸ ماه پیشاسرا
10عالیه خانمی
۸ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
نگاه شما قشنگه.
۸ ماه پیشAa
30زیبا بود تشکر🙏💐
۸ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
خوش بشینه به نگاهتون🌺
۸ ماه پیش
هما
00عالی