پارت شصت

زمان ارسال : ۲۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه


کم کم ازش فاصله گرفتم و چند دقیقه بعد میون جماعتی که هر لحظه بیشتر می‌شدن، گمش کردم.
قبل از این‌که به سمت در برم راهم رو به سمت لابی کج کردم و به متصدی بار که مشغول مشروب ریختن بود‌، نگاه کردم.
بعد از چند دقیقه متوجه حضورم شد و به سمتش برگشت که بلاتکلیف وسط سالن ایستاده بودم.
دست‌هاش رو به کمرش زد و نگاه تیزی نثارم کرد.
- خب... چه خبر بلبل ناشناس؟
آهسته خندیدم و موهام

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • تارا آرام

    20

    آخی ،چه گوگولی شدن، دنیرو چه مهربون شده، البته از همون اول حس میکردم از این آدماست که مهربونن ولی میخوان ب کسی رو ندن، دقیقا شبیه خیلی از پدرها، مرسی نویسنده

    ۲ هفته پیش
  • سهیل

    ۲۸ ساله 00

    ❤️ 🔥❤️ 🔥❤️ 🔥❤️ 🔥❤️ 🔥❤️ 🔥

    ۳ هفته پیش
  • ال

    10

    نکنه اخرای رمانه؟😐💔اراد دیگ وارد داستان نمیشه؟بعده دو فصل دیگ ب رایان نمیرسه؟🥺😭

    ۳ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.