پارت پنجاه و هشتم

زمان ارسال : ۲۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 9 دقیقه


دست‌های مشت شدم رو باز کردم و قبل از این‌که بتونم جلوی خودم رو بگیرم، لبخند بی‌پروایی زدم و گفتم: خودمم، عجیبه که من رو یادت مونده!
خندید و انگشتش رو چند بار به پیشونیش کوبید.
- تو عجیب ترین آدمی هستی که نه فقط توی اون شب بلکه توی کل زندگیم دیدم، چه‌طور ممکنه فراموشت کنم؟ در ضمن تو مست بودی نه من.
تموم تلاشی که برای بی‌تفاوت نشون دادن و قوی بودن کردم با دیدن خنده‌ و شنیدن

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • صحرا

    20

    چه صحنه تلخی امیدوارم هر چه زودتر ب یاد بیاره

    ۳ هفته پیش
  • سهیل

    ۲۷ ساله 20

    چه ملاقات زیبا و غم انگیزی❤️ 🔥❤️ 🔥❤️ 🔥

    ۳ هفته پیش
  • زینب

    30

    کارولین دیگه کدوم خریه نههههه رایان باید فقط رویا رو بخواد برانکارد بیارین که من خوردو خمیرم😂

    ۳ هفته پیش
  • ر

    20

    وای رایان اومد رویا بیچاره چقد دلم براش سوخت

    ۴ هفته پیش
  • لیلا

    20

    اخی خیلی طفلیه🥲

    ۴ هفته پیش
  • ونوس

    ۲۸ ساله 20

    دقیقا❤️ 🩹❤️ 🩹❤️ 🩹❤️ 🩹❤️ 🩹❤️ 🩹

    ۴ هفته پیش
  • Soso

    20

    وای قلبم🥲❤

    ۴ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.