پارت نهم

زمان ارسال : ۲ روز پیش

لباس چین دارم را در اوردم

چشمم به سینه ی سرخم افتاد که رد کمربند روی ان به قرمزی میزد




هق زدم

پدرم بود نمیگذاشت کار به این جا برسد

من را به چاووش و چاووش را به عمویم سپرد رفتند



در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید