خیانتکار عاشق 3 به قلم فاطمه عبدالله زاده
پارت چهل و چهارم
زمان ارسال : ۴۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه
.
مردمک چشمهاش رو با بیحوصلگی توی حدقه چرخوند و با همون لحن آروم و حق به جانب روی اعصابش گفت: تشکرتم میبینم!
- به همین خیال باش!
بعد هم دستی به گردنم کشیدم و عضلاتم رو مالیدم.
- یه روزی جلوم زانو میزنی و با چشمهایی اشکی ازم تشکر میکنی که دیشب نجاتت دادم.
بیتوجه به چرت و پرت هاش، با بدجنسی زیرلب گفتم: همون دیشب هم احساس کردم یه سنگ زبر نجاتم داده.
- همین سنگ زبر
سهیل
۲۷ ساله 11عه..رویا خیلی داره رو مخ میشه😬😐