گلباش به قلم سمیه نوروزی
پارت صد و نهم :
تاته بیرون از خانه منتظر ایستاده بود. ناخواسته فاصلهام را با سیروان بیشتر کردم و قدمهایم را بلندتر برداشتم. متوجه آمدنمان که شد، سمتمان چرخید. شانههای ستبرش زیر فهرهنجی¹ سفیدش عریضتر به چشم میآمد. چین پیشانیاش را از زیر شال و کلاه که نه، اما از خشم نگاهش میشد خواند.
- تاته گیان توی این سرما چرا اومدین بیرون؟!
- ژینو رو نمیشناسی؟! از ترس دستمال به سر یه گوشه نشس
مطالعهی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۱۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.