پایلوت به قلم سمیرا حسن زاده
پارت صد و پنجم :
مشتم محکمتر شد.
- به اونم تبریک میگم.
حرفی نزد. سکوت میانمان جاری شد. دقایقی بعد خواستم از او جویای این باشم که در این وقت شب اینجا چکاری داشت که خودش پیش قدم شد.
- میتونم امشب اینجا بمونم؟
کنجکاوی تمام وجودم را فراگرفت.
روی پا چرخیدم و نگاه کنجکاوم در نگاه غمگینش نشست. یعنی با فرهاد بحثشان شده بود؟
- مشکلی پیش اومده؟
لبخند تلخی بر لب نشاند، شاید از نظر خ