پارت صد و پنجم :

مشتم محکم‌تر شد.
- به اونم تبریک می‌گم.
حرفی نزد. سکوت میانمان جاری شد. دقایقی بعد خواستم از او جویای این باشم که در این وقت شب این‌جا چکاری داشت که خودش پیش قدم شد.
- می‌تونم امشب این‌جا بمونم؟
کنجکاوی تمام وجودم را فراگرفت.
روی پا چرخیدم و نگاه کنجکاوم در نگاه غمگینش نشست. یعنی با فرهاد بحث‌شان شده بود؟
- مشکلی پیش اومده؟
لبخند تلخی بر لب نشاند، شاید از نظر خ

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۰۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.