مهمیزهای سیاه به قلم آزاده دریکوندی
پارت بیست و ششم
زمان ارسال : ۵۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 11 دقیقه
مادرش زن مهربانی بود. مهربان ترین آدمی که توی تمام زندگیاش دیده بود؛ حتی کمی بیشتر از پدرش! آنقدر بیشتر که برای دیگران هم همین خصلت را خرج میکرد. دقیقا برخلاف منوچهری که روی خوشش را فقط به پسرش نشان میداد؛ انگار که خدا با دستان مرئی خودش این پسر را توی آغوشش گذاشته باشد! وقتی نگاهش میکرد چشمانش از شوق و افتخار میدرخشیدند؛ ولی یک جفت چشم سیاه سورن؟ هرگز نوری در آنها دیده نمیش
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
آزاده دریکوندی | نویسنده رمان
نقش بازی کردن تو خون این پدر و پسره😑
۲ هفته پیشZarnaz
۲۰ ساله 00به به چه خلاصه از این شعار ها حرف ها حس میکنم قرار یه نفر دیگه که سر پیچی کرده مثل نادری رو مجازات کنن 😎😁و بنشونن سرجاشون😍به این اشکان بگو رو مخ سورن راه نرو مثل قبل بشو وگرنه زبون تو کوتاه میکنن🤭
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
واقعا اشکان باید به خودش بیاد چون راه رهایی نیست💔
۲ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00ستایش اگه به این خواستگار پلیست نه بگی داداش و بابات تو رو میزارن روسرشون حلوا حلواتم میکنن😍اصلا عروسی میگیرن برای جواب نه🤣😁عالی بود مرسی آزاده جونم 💋💋
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
دقیقا🤭اون پلیسه هم به نفع خودشه که درگیر همچین خانواده ای نشه😅بره کلاهشو هم بندازه هوا که بهش جواب منفی بدن
۲ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00ای جونمی جون از نیل باعث شد خنده بیاد روی لب های سورن😍هیچ کسی همچین قابلیت نداشته تا حالا😍آخرش همین نیل حالش خوب میکنه آزاده جونم لطفا بهم برسن من نمیدونم چطوری ولی برسن😍یعنی مریم چی میخواست بگه؟
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
واقعا یعنی مریم چی میخواست بگه؟🤔
۲ ماه پیشHoda
10سلام ممنون از نویسنده ی عزیز بابت رمان خوبشون❤
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خیلی ممنونم💚امیدوارم فعالیت شما رو بیشتر ببینم😍
۲ ماه پیشپرنیا
10نیلی جان بت تبریک میگم این جناب شرایط عادی هم نمیخندخ ولی تو تونستی خنده اشو ببینی و هم دلیلش باشی،ستایش اینا از خداشونه ک ن بگی بیا بروووو😁
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
دقیقا😅 اینا خودشون هم جواب منفی میخوان
۲ ماه پیشالف جیم
00ادامه نظر.. چون من همون موقع که رمان رو دیدم و اولش اینطور شروع شد که آوازه یه پدرو پسر بی رحم پیچیده و اینا هم زیاد به مذاقم خوش نیومد الانم همینطوره.. دوست دارم خودش خلافکارو خفن باشه..
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
به هر حال سورن سنی نداره واسه پدرخوانده بودن. بابایی هم نیست خب به هر حال منوچهرخان رئیس این باند هستش و طبیعی هست که افرادش بهش وفادار باشن
۲ ماه پیشالف جیم
00و تازه..با همچنین اعتماد به نفسی خودشم بپذیره که یه رئیس داره.. اصلا خوشایند نیست و واقعا یه شخصیت بابایی دیده میشه، هرچقدر که به شخصیتش ابهت بدید.. سعی کنید خودش رو رئیس کنید.🌃
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
پاسخم به کامنت قبلی میتونه پاسخم به این کامنت هم باشه💚💚💚
۲ ماه پیشالف جیم
00دوست دارم فکر نیلی و خود نیلی بیشتر بیاد سراغ سورن.. داخل پارتا بیشتر از نیلی بذارید و اینکه اصلا شایسته همچنین شخصیت خفن، خونسرد، مافیا نیست که رئیس و سرور داشته باشه
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
بالاخره هر کسی یه رئیسی داره و اینکه سورن سنش کمه خب به هرحال هیچکس از روز ازل هم رئیس نبوده. قدم به قدم و ذره ذره😅
۲ ماه پیشساناز
00💐💐💐💐
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
💚💚💚
۲ ماه پیشمهلا
00💜💜
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
💚💚
۲ ماه پیشآمینا
10چه خانواده ای مادر خوشحال.برادر بی تفاوت.پدر عصبانی دختر ناراضی منتظر خواستگارن🤣🤣
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
تفاوت را احساس کنید😂😂
۲ ماه پیش
ایلما
10تو خونه جوری جو آرومه ک انگار ن انگار اون بیرون چه کارهایی انجام میدن همایونفرها😑😑اصلا کیف میکنی رفتارشونو میبینی 😂😂😂ولی پشت پرده فقط جنایت😏