گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت دویست و هفتاد و ششم
زمان ارسال : ۷۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
نگاهم از گوشهی چشم سمت اهورا سوق خورد. ولی او در سکوت به بنیامین که از جا برمیخواست، زل زده بود.
بنیامین سر جایش ایستاد و با ناباوری دستی روی بدنش کشید. سپس به تزلزل و ترس لب زد:
-من زخمی بودم، یادمه. چندتا خفتگیر وسط جاده خفتم کردن و من رو بردن تو اون جنگل. یادمه اول با مشت و لگد افتادن به جونم و بعد یکیشون با چاقو من رو زد. توهم نبود، درد چاقو هنوز یادمه ولی... ولی...
دستش را آ