گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت دویست و هفتاد و پنجم
زمان ارسال : ۷۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
دو دستی پاچهی شلوارِ اهورا را گرفت و ملتمس ضجه زد:
-نه... شما واسطه شید، میشه. التماستون میکنم جناب عزرائیل...
بیچاره رسماً به دست و پای اهورا افتاده بود و اهورا با بیرحمی به نقشش ادامه میداد. دیگر نتوانستم بیشتر از آن خودم را کنترل کنم و به اهورا توپیدم:
-گناه داره دیگه اهورا، تمومش کن.
توجه بنیامین سمت من چرخید. وقتی برق اشک را در دو چشمش دیدم، دلم به حالش سوخت. یک ن