پارت دویست و هفتاد و سوم

زمان ارسال : ۸۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

نمی‌دانستم چرا اعلام حضور نمی‌کرد. انگار منتظر بود چرخش نگاهِ بنیامین روی او متوقف شود که همین هم شد. وقتی نگاه‌شان با یکدیگر تلاقی کرد، اهورا با جدیت گفت:
-چه عجب بیدار شدی.
اخمی کرد و دستش روی پیشانی‌اش نشست:
-من کجام؟
اهورا سر بالا داد و گفت:
-برزخ! مردی، الانم تو برزخی و منتظریم حکمت برسه که ببینیم کجا منتقلت کنیم.
چنان با جدیت این حرف را گفت که حتی من هم باورم ش

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.