پارت ششم

زمان ارسال : ۳ روز پیش

نور چشمانش را قلقلک می داد.پلک‌هایش را تا نیمه باز کرد و به پنجره نیم نگاهی انداخت.در دلش به آفتاب فحشی داد.با چشمانی بسته و خواب آلود از روی تخت بلند شد و پرده حریر را تا انتها کشید.مجدد به تخت برگشت و روی پهلو چپش دراز کشید.چشمانش را تا نیمه باز کر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید