پارت دویست و سیزده

زمان ارسال : ۷۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه

وقتی علی سکوت کرد، هم عصبانی بودم هم نگران. با حرص گفتم:
- باورم نمی‌شه عموم در مورد من این‌طوری فکر کنه. حدس زده بودیم دستش تو کار باشه ولی واقعاً فکر نمی‌کردم تمام مدت فقط به فکر خودش بوده و براش اصلاً مهم نبوده سر من و مامانم و شمس چه بلایی می‌آد. یه عمر خیال می‌کردم ته دلش دوستم داره. حالا منو در حد یه فاحشه...
نگذاشت جمله‌ام را تمام کنم.
- مهم نیست دوتا آدم سودجو در موردت چ

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم گلی

    10

    خدا بخیر کنه ،دیگه طوفان از این بیشتر که این همه سختی رو پشت سر گذاشتن ؟ممنونم نویسنده جان

    ۲ ماه پیش
  • ساناز

    20

    یا خدا چه طو فانی؟💜💙🩵💚💛🧡🤎❤️

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.