پارت صد و نود و چهارم

زمان ارسال : ۹۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه

از حرف‌هایش ستون فقراتم لرزید. تکه کاغذی را از جیبش درآورد و به دستم داد.
- شماره‌ی مراده، اگه من نیومدم باهاش در تماس باش؛ هرکار بتونه برات می‌کنه.
با نگرانی گفتم:
- علی...
حرفم را قطع کرد.
- اگه مشکلی پیش اومد، بدون هیچ اما و اگری برمی‌گردی خونه.
- پس چرا گفتی اسلحه بیارم؟
- واسه محافظت از خودت. اگه با وجود احتیاط‌ها لو رفتی و اومدن دنبالت، تردید نکن که شلیک ک

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ساناز

    00

    ❤️❤️❤️❤️

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.