سیزده ثانیه به قلم میلاد سرداری
پارت سوم
زمان ارسال : ۱۰۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
بیست دقیقهای که گذشت صدای هی هی ماهر برادر کوچکترش بلند شد و پشت بندش صدای واق واق سگها در فضای خالی کوهستان طنین انداز شد.
ماهر گوسفندان را از سیاه چادر بیرون کشید و آنها را از لابهلای چوبهای دروازه حیاط خارج کرد به سمت کوهستان هدایت کرد ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما