پارت دوم

زمان ارسال : ۷ روز پیش

از پیچ اتوبان عبور کرد، برقی چشمش را گرفت دید که خورشید نه از بالا بلکه از رو‌به‌رو می‌تابد، بعد ناگهان همه جا سیاه شد و ستاره‌ای نورانی در برابرش پدید آمد. پایش را از روی گاز بداشته و روی ترمز فشرده شد اما سرعت ماشین کم نشد. هاله‌ی نور پیش رویش بود ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید