مهمیزهای سیاه به قلم آزاده دریکوندی
پارت بیست و چهارم
زمان ارسال : ۵۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 11 دقیقه
در حالی که دستانش را توی جیبهای اورکتش فرو کرده بود سه اسکناس صد هزار تومانی را توی مشتش میفشرد. این بار سومی بود که اجرای آن دختر نوازنده را میدید و حالا بابت هر بار تماشای هنر او؛ هزینهای در نظر گرفته بود تا همه را یک جا بپردازد.
دخترک این بار والس مینواخت و او تماشایش میکرد. سالها پیش پی به این مسئله برده بود که موسیقی روحش را نوازش میکند. قطعا هم باید بی کلام باشد! حرف
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
آزاده دریکوندی | نویسنده رمان
ممنونم و خییییییلی خوشحالم که رمان رو میبینی🤩🤩🤩 تا ابد چشمان ستارهای.....
۲ هفته پیشایلما
00آزاده جون واقعا دوسدارم پارتهای رمان و مرتب دنبال کنم و بخونم وقت نمیکنم ولی تمام سعیم و میکنم ک اینکارو انجام بدم😍چون نمیشه از قلم جادوییت گذشت❤️
۲ هفته پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
لطف داری عزیزم💚💚💚این رمان همیشه اینجا میمونه شما هم که عضویت داری کارهاتو انجام بده بیا سراغش عزیزم. موفق باشی😍
۲ هفته پیششاپرک
۲۹ ساله 00عاااالییییییییییی👍👍👍❤️❤️❤️❤️
۴ هفته پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
امیدوارم تا انتها دوسش داشته باشی عزیزم🤩
۴ هفته پیشساناز
30❤️❤️❤️❤️
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
💚💚💚
۲ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00آنچه خواهید باحالی بود همو نکش صلوات هی بهم داشتن تیکه می انداختن😁😏😈😎پس من خیلی دست و دل بازم 😍😁که یه عالمه نظر میزارم😉اصلا جلوی خودم پانشدم🤣😁خسته نباشی آزاده جونم گل کاشتی 💋❤️
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
تو عشقییییییی💚💚💚 هر پارت کلی حرف داری👌🏻👏👏💪🏼💪🏼
۲ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00این تیکه که سورن ساعت و اینکارا رو کرد کلی خوشم آمد ولی آخه چرا وسط این گوگولی بازی ها زبون بریده بشه منم مثل اشکان بدبخت عق زدم🙈راستی خیلی خوب و قوی نوشته بودی دقیقا انگار اونجا بود حال کردم😍
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
اون قسمت آدامس رو به یاد یکی از همین بچهها نوشته بودم که اومد بهم گفت بخر اصلن🤣 یعنی اولین باری بود که خوشم اومد یکی میخواد سرمو کلاه بذاره🤣
۲ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00واییییی دیدی سورنا به نیل گفت ویالون بزن ای جونم😍عاشق نیلم به نظر نیل با این مهربونی و لجوج بازی که در میاره میتونه سورن و تغییر بده و این موسیقی های بی کلامش😍
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
ولی شاید نیلی اون دختری نباشه که قراره سورن دوسش داشته باشه🤔
۲ ماه پیشآمینا
10واقعا برید😐😐😐ماهم عق زدیم 🤯🤯.نیلی خداروشکر کن سورن باهات حرف زده بعد تو ناراحت شدی که شاید مسخره کرده😅
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
آره واقعا برید🤐 طفلی اشکان...💔
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
واقعا نیلی باید کلاهشو بندازه هوا در حد دو کلمه این بشر رو به حرف اورده🥴
۲ ماه پیشپرنیا
10خدا لعنتت کنه منوچهرخان آخه این چ کاری بود کردی وسط این موسیقی آرامش دهنده حس کردم دارم ریش میخورم 😣😣😩😩 سورنا جان دکترتو عوض کن بییی نظیر مینویسی قلمت مانا❤️ 🔥💝🌷
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
آخ من چقدر خوشم اومد گفتی سورنا دکترتو عوض کن😎 آخه به یه دیالوگی مربوط میشه که اتفاقا واسه آنچه خواهید خواند همون رو انتخاب کردم🥰
۲ ماه پیشمهلا
10☠☠موسقی خیلی خوب بود💜
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
امیدوارم از موسیقی های پارت های آینده هم لذت ببری😍
۲ ماه پیش
ایلما
00موهای تنم سیخ شد 😐😐چ زجر آور چه قلم قوی ک انگارهمه صحنه ها جلو چشمم اتفاق افتاد