پایلوت به قلم سمیرا حسن زاده
پارت نود و پنجم :
دست به سینه ایستاده بودم. گوشم به حرفهای مهدی و فرید، مهران و مرتضی که جزو ملوانان کشتی بودند، بود. پشتشان به من بود و مرا نمیدیدند. زنگزدگیهای روی عرشه را مشخص کرده و در حال گپ و گفتگو، مشغول رنگ زدن آن قسمتها بودند. موضوع بحثشان دربارهی تجربهی اولین سفر و اتفاقات پیرامون آن بود.
در همین افکار بودم که مهدی با افتخار رو به آنها گفت:
- من تو تجربهی اولین سفرم به بند