بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت صد و سی
زمان ارسال : ۳۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
وارد شد و راهرویی عریض و طویل مقابل خود دید. نام پزشکان مختلفی همراه طبقاتشان روی تابلو اعلانات چسبانده شده بود. خوشبختانه نام یک پزشک زنان بیشتر روی تابلو نبود. طبقهی ۲ توی چشمش زد و سمت آسانسور رفت. دلش شور میزد! اما خللی در تصمیمش وارد نکرد. طبقهی دوم که از آسانسور بیرون آمد، درِ مطب به رویش باز بود. سمت چپ سالنِ انتظار به خوبی دیده میشد. شیدانه را آن طرف ندید. داخل