مثل تو مثل هیچکس به قلم مهسا خدایی
پارت دوم
زمان ارسال : ۱۰۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
نگاهم که به عکسش افتاد همون لبخند نصف و نیمهم هم از بین رفت و جاش رو یه اخم بزرگ گرفت. گوشی رو به خودش برگردوندم و پاکت و محتویاتش رو به سمتش هل دادم. با یه صدای ضعیف گفتم:
- متأسفم ولی نمیتونم بیام. ببین از بچهها اگر کسی دوست داشت با خودت ببرش.
تای ابروش رو بالا داد و گفت:
- چرا؟ از قیافهش خوشت نیومد؟ یا به شخصیت توی ذهنت نزدیک نبود؟
لب زدم:
- هیچ کدوم.
دستاشو رو�
محدثه
00فعلا که خوبه