سایه ی من جلد سوم به قلم زهرا باقری
پارت بیست و سوم
زمان ارسال : ۶۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
من جلوتر از همه راه افتادم طرف در خونه. کلید و از تو جیبم درآوردم و تو همون حالتم دوباره خداروشکر کردم که با وجود دویدنام کلیدا هنوز تو جیبمن.
- با نام و یاد خدا وارد بشین تا جون سالم به در ببریم!
- هیس!
از مهرداد خواستم ساکت بشه و خودم با آهستهترین حالت ممکن در و باز کردم.
از اونجایی که چراغ راهرو با پا گذاشتن رو اولین پله روشن میشد، هممون خیلی راحت و پشت سر هم شروع به بال