حافظه ی روشن آب به قلم رویا ملکی نسب
پارت نود و یکم
زمان ارسال : ۴۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
وحید روی صندلی مقابل تخت نشسته بود؛ رخ به رخ وصال. در حالی که ونداد به تاج تخت تکیه داشت و گوشه چشمی به او عرضه نمی کرد. غم نهفته در صدای یاسمین، خواسته یا ناخواسته او را در جلد آرام فرو رفته بود. گفت و گوی آخرش با فرزندانش را به یاد نداشت. اصلا مطمئن نبود گفت و گویی داشته یا نه! محبت پدرانه اش در برطرف کردن نیاز مالی خلاصه می شد.
چشم در اتاق چرخاند. تِم قرمز اتاق، بی توجهی هایش را یادآور
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.