پارت هفتاد و سوم

زمان ارسال : ۱۱۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 8 دقیقه

هوتن قهقهه وار خندید.دو مرد با تعجب ایستادند واورا نگاه کردند.
_یارو واقعا تعطیله.
بیل هایشان را به زمین انداختند.و بعد قامتشان در تاریکی گم شد.
_چرا میخندی،این وضعیت به نظرت خنده دار میاد؟
مقداری خاک روی گردن پروانه نشسته بود.و ناگزیر بود که تحملشان کند،چاره‌ی نداشت!
_پس بیرون کردن سوسن هم یه جورایی منطقی میاد.
هوتن دوبار از سرخوشی خندید.تناقضی بین خنده‌ و وضعیت

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    خب معلوم پروانه باهوتن بهترین کمدین هستن البته قبلااین گفتم چون دوباره پرسیدیددوباره گفتم😁🙏❤

    ۴ ماه پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    آره خیلی برای پروانه خوبه هوتن🔥

    ۴ ماه پیش
  • پرنیا

    00

    وای چقده قشنگ داره میشه مهرداد ببخش ک انقد بت مشکوک بودم😅😅 فرگل جان مرسیی🌷

    ۴ ماه پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    دیگه اون اوایل فقط مونده بود به خود من شک کنید😂💚

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.