پارت چهل و نهم :

به محض ورودش شمیم جلو آمد و آرام و با احتیاط پرسید:
ـ کجا بودی؟ چرا گوشیت رو جواب نمی‌دی؟
مهرداد همان‌طور که از کنارش رد می‌شد، از میان دندان گفت:
ـ خودش رو به کلانتری محل معرفی کرده و به کرده و نکرده‌ش هم اعتراف کرده.
شمیم دمی تأمل کرد و همین که کلام او را شکافت، جاخورد و یکی دیگر از گفته‌های ناصر، در ذهنش زنده شد، "مجبوری بارِ این بی‌آبرویی رو به دوش بکشی؛ چون به گردن

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۷ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۱۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • معصومه

    00

    بسیارعالی💕

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.