آن سبو بشکست به قلم مریم جاری
پارت سی و هشتم
زمان ارسال : دیروز
همین تحریک ظریف کفایت کرد و شمیم را به آشپزخانه کشاند. یک تن ماهی در آب جوشاند و در کنارش هم باقیماندهی غذای ظهرش را گرم کرد. باز هم به حالت قهر از آشپزخانه بیرون میرفت که مهرداد گفت:
ـ گذاشتمشون توی فریزر، اما شمردمشون و دست بهشون بزنی، من میدونم و تو!
شمیم کنجکاو شد و درب فریزر را گشود:
ـ وای مهرداد، اسکمو خریدی!... چند روزه خیلی به دلم افتاده بود، اما یکریز بارون ب
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.