پارت سی و ششم

زمان ارسال : ۶۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

باران تازه بند آمده بود، جوی‌ها لبریز شده بودند و آب باران در سراشیبی خیابان روان بود‌. از صندلی عقب پالتویش را برداشت و همین که پایش را از ماشین بیرون گذاشت، داخل چاله رفت و آب جمع شده در آن، یک وجب انتهایی شلوارش را به گِل نشاند.
اعصابش بیش‌تر تحریک شد و با چهره‌ای ناآرام به سمت دکان رفت و بی‌مقدمه پرسید:
ـ سیگار داری حاجی؟
حاجی که مردی پا به سن گذاشته‌ و خونگرم بود، و مه

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.