پارت سی و سوم :

دلش گواهی خوبی نمی‌داد و وحشت کرد. رو به زن سؤال کوتاهی پرسید اما جوابش را از سرمدی شنید، که از انتهای سالن بیرون آمد و گفت:
ـ چرا وایستادی خونه رو دید می‌زنی مهندس؟... بیا این طرف.
لحن طلبکار سرمدی اعصابش را نشانه رفته بود. نمی‌دانست برای چه امری به این‌جا فراخوانده شده اما مسلماً چیز مثبتی در انتظارش نبود. همین اندیشه قدم‌هایش را نامیزان کرد و به انتهای سالن کشاند‌.
دست چپ

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۱۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.