آن سبو بشکست به قلم مریم جاری
پارت سی و یکم
زمان ارسال : ۶ روز پیش
مهرداد هم از خانهی پدرش بیوقفه تا کرج راند و خود را به ساختمان رساند.
برخلاف هفتههای قبل بیحوصله بود و به نظر میآمد هفتهی سختی پیش رو دارد؛ خصوصاً که چشمهای گریان شمیم لحظهای از خاطرش محو نمیشد.
آخر شب به محض رسیدن به سوییت با او تماس تصویری گرفت. علیرغم انتظارش صدای آهنگی شاد در گوشی پیچید و به دنبالش چهرهی بشاش شمیم نمایان شد.
مهرداد متعجب از خوشی او گفت: <
اطلاعیه ها :
دوستان همراه در vip، اومدم با یه خبر خوش😍...
امشب علاوه بر پارت ۳۷، دو پارت ۳۸ و ۳۹ هم به عنوان هدیه براتون ارسال میشه. امیدوارم از خوندنش لذت ببرید. منتظر نظراتتون هستم🌺🙏
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.