پارت چهل و هشتم

زمان ارسال : ۲۹۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

باربد نیز خشمگین از اتاق بیرون زد. بهتر بود با امیرعلی صحبت کند. در آن لحظات که فرصت نشد با او درست و حسابی هم‌کلام شود. بعد هم از زبان پرستاران پذیرش شنید که امیرعلی از هوش رفته و به بخش منتقل شده است.
مشخص بود داروی خواب‌آور قوی‌ای به او تزریق کرده‌اند.
از پذیرش شماره‌ی اتاقِ امیرعلی را گرفت و پا به اتاق گذاشت. ولی همان مقابل در خشکش زد.
امیرعلی بی‌حال روی تخت نشسته بود و پر

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.