پارت چهل و نهم :

دقایقی که گذشت، صدای پای ناموزون دخترک سربه‌هوا را شنید و خود را مشغول سررسیدش نشان داد. همیشه پیش از آمدن هرکسی از صدای پایش متوجه میشد او کیست! معتقد بود که صدای پای هرفرد انحصاری خودش است، درست شبیه اثر انگشت. این توانایی را هم مدیون گوش‌هایی بود ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.