شدو به قلم ملیکا کمانی
پارت پنجاه :
بعد نگاه سمت دختر کشید و ادامه داد:
- بریم تپش؟
پیش از اینکه دختر مجال حرف زدن پیدا کند، آرش مصمم لب زد:
- البته به نظر من، نیاز به این همه زحمت و اتلاف وقت ارزشمندتون نبود... اگر موردی هم نباشه از دفعات بعد خودم تپش رو همراهیش م ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
لانا
00کلا شخصیتا بد داستان ک از اول بد نبودن ارش حتما خیلی عاشق بوده :)