به سردی یخ به قلم ملیکا کاظمی
پارت ششم
زمان ارسال : ۱۰۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
راه حل های زیادی را امتحان کرده بودم؛ اما او هنگام مستی کسی را نمیشناخت.
سرم را در دست داشت و مرا کشان کشان به سمتی برد.
صدایش را میشندیم.
مثل هر بار چرت و پرت میگفت: عوضی... بی شرف... من عاشقش بودم... تو با عشق من چیکار ک ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
محدثه
00چرا باید هردفعه نظر بدم😐