پارت ششم

زمان ارسال : ۱۷ روز پیش

راه حل های زیادی را امتحان کرده بودم؛ اما او هنگام مستی کسی را نمی‌شناخت.

سرم را در دست داشت و مرا کشان کشان به سمتی برد.

صدایش را می‌شندیم.

مثل هر بار چرت و پرت می‌گفت: عوضی... بی شرف... من عاشقش بودم... تو با عشق من چیکار ک ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید