پارت ده

زمان ارسال : ۲۱ روز پیش

خوشبختانه عجز و صداقت کلامش، کارگر افتاد و اخم چهره‌ی مهرداد شسته شد. به کیف پولش نگاهی انداخت و کمی تراول شمرد و به نسبت مساوی به دست هر دو کارگر داد:

ـ شنبه که می‌آم دوست ندارم با چنین صحنه‌ای مواجه بشم.

چشمی شنید و محل را ترک کر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید