تو عاشق نبودی به قلم سمیه هرمزی
پارت هشتاد و دوم
زمان ارسال : ۷۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 12 دقیقه
نمی دونم با دیدنش باید از خوشحالی جیغ بکشم یا نه از اینکه با نقشه ی دوستش سامان پام به اینجا کشیده شده گریه کنم.مات و مبهوت بهش چشم می دوزم و در آخر سر سوز دلم زیاد و اشک از چشم هام روون میشه.اون هم از دیدنم دقیقا همینجور متحیره و هیچ کاری نمی کنه جزخیره شدن.ناباور سر تکون می دم و باران تند تر به روی موهام میشینه.با گریه دوون ازش دور میشم تا به ماشین برسم بارون اما از من سرعتش تند
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
سمیه هرمزی | نویسنده رمان
داوود دوستش داره اما برای داوود هر چقدر هم اعتماد کنه یه نقطهی سیاه به اسم خیانت گوشهی ذهنش حک شده متاسفانه که هر تز کاهی خپد نمایی می کنه
۳ ماه پیشم
00ای بابا امان از دست داوود😒
۳ ماه پیشسمیه هرمزی | نویسنده رمان
پیرمون کرد🤣🤣
۳ ماه پیشساناز
00💙💙💙💙💙
۳ ماه پیش
سمانه
۴۲ ساله 00واقعا که از دست این داوود حرصم میگیره واقعا چطور میتونه ادعای عاشقی داشته باشه در حالی که هیچ اعتمادی به افسون نداره و اصلا به حرف های اون گوش نداده و بدون دلیل محکومش کرده