پارت هشتاد :

***
هیچی بدتر از چشم باز کردن تو‌بیمارستان نیست با خفت داشتن دستبند به دست که یکیش هم گَلِ میله‌ی تخت باشه با احتمالا سربازی جلوی در برای کشیک.همه جور چیزی رو شاید در مورد خودم فکر می کردم الا این که این جوری زندگیم سپری بشه با سرافکندگی.هیچ کس دور و برم نیست و نمی دونم اصلا می دونن بیمارستانم یا نه.همه هم نباشن کاش لااقل اون باشه.کمی درد دارم اما فکر نمی کنم حال خیلی وخیمی داشته باشم

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۱۸ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۲۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نشمین

    10

    رضا خواست با این حرف یکم از خشمم خالی کنه ولی آفرین ک ب این راحتی رضایت داد

    ۲ ماه پیش
  • م

    00

    داوود ناخواسته باعث مرگ رعنا شده،ولی رضا بالینکه اونم ناخواسته باعث مرگ بچش شد،اینو اعتراف نکرد هیچ ،افسون رو مفصر جلوه داد وباعث جداییشون شد نامرد

    ۲ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    بله اعتراف نکرد و خب یه جوری انگار با اینکه می دونست مقصر اصلی مرگ خواهرش نبوده یا یه حرف انتقام گرفت و دلش رو خنک کرد.یه جور که انگار با هم بی حسابیم دیگه.رضا مرد شریفی هست و غم مرگ خواهر هنوزم عذابش می‌ده. البته اینم بگم این رمان یه جورهایی به رمان چاپی بنده مرتبطه که در اون زندگی رعنا و راستین ش

    ۲ ماه پیش
  • ساناز

    10

    ❤️❤️❤️❤️

    ۷ ماه پیش
  • م.ر

    20

    دیگه شورشو درآورده داوود

    ۷ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    ❤️

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.